«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟!»
«شور حسین علیه السلام است؛ چه ها می کند»؟!
فصل فراوانی یادت از راه رسیده است و من نوبرانه های اشک را از نگاهم چیده ام.
غمی سترگ بر دلم چنگ انداخته است؛ غمی به وسعت غروب عاشورا؛
غمی به اندازه پریشانی «زینب» علیهاالسلام هنگام وداع؛
غمی به بلندای فریاد «قاسم علیه السلام » از دل میدان،
غمی به وسعت زیباییِ علی اکبر علیه السلام
غمی به نازُکای حنجره «علی اصغر»، آن گاه که حتی،
تاب نوازش خنکای نسیم را نداشت چه رسد به شرنگ تیر سه شعبه.
غمی به ارتفاع تلِّ زینبیه؛ هنگامی که زینب علیهاالسلام دیگر صدای
لا حول و لا قوه إلاّ باللهِ را از حنجر امام علیه السلام نمی شنید
و آخرین تبسّم برادر را در ذهن خسته اش، تجسّم می کرد